گفتي بهم تا شقايق
هست زندگي بايد کرد
نيستي تا ببيني که شقايق هم مرد
ديگه با چه چيزي کسي رو دلخوش کرد
يادته گفتي به من اومدي سراغ من نرم و آهسته بيا
تا مبادا ترکي برداره چيني نازک تنهايي تو
اومدم آهسته نرمتر از يک پر قو
خسته از دوري راه
خسته و چشم به راه
يادته گفتي بهم عاشقي يعني دچار
فکر کنم شدم دچار
تو خودت گفتي چه تنهاست ماهي اگه دچار دريا باشه
آره تنها باشه
يار غم ها باشه
يادته ميگفتي گاه گاهي قفسي ميسازم
ميفروشم به شما تا به آواز شقايق که در آن زنداني ست
دل تنهايي تان تازه شود
ديگه حتي اون شقايق که اسير قفسه
نيست که تازگي بده به اين دل تنهايي من
پس کجاست اون قفس شقايقت؟
منو با خودت ببر به قايقت
راست ميگفتي کاش مردم دانه هاي دلشان پيدا بود
کاشکي دلشون شيدا بود
من به دنبال يه چيز بهترينم
تو خودت گفتي بهم
بهترين چيز رسيدن به نگاهيست که از حادثه عشق ترست
:: بازدید از این مطلب : 1800
|
امتیاز مطلب : 456
|
تعداد امتیازدهندگان : 114
|
مجموع امتیاز : 114